حضرت مهدي (علیه السلام) از ديدگاه ابنعربي
حضرت مهدي (علیه السلام) از ديدگاه ابنعربي
يكي از عارفان معروف جهان اسلام، «محيالدين ابن عربي» است. وي با اينكه به مذهب تسنن شهرت دارد، بسياري از اعتقادات او مانند عقايد مذهب تشيع است؛ از جمله آن عقايد، عقيده به حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف و نحوه ظهور او ميباشد. مطالعه برخي آثار او به ويژه باب مبسوط 366 فتوحات مكيه كه در اين زمينه نگارش يافته است، نظريه مقاله حاضر را بيان ميكند.
ابن عربي درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ميگويد: «او از نسل پيامبر صل الله عليه و آله و سلم و از فرزندان فاطمه عليها السلام و جدش حسين بن علي عليه السلام است». سپس اسامي امامان را تا پدر آن حضرت ذكر كرده و ميگويد: «علم او از طرف خدا است و آن، شرع حقيقي محمدي است و هيچگاه خطا نميكند و داراي مقام عصمت است». ابن عربي مدعي ميشود كه آن حضرت را ملاقات كرده است و ميگويد: «او در زماني قيام ميكند كه زمين پر از ظلم و جور شده باشد و آن را پر از عدل و داد ميكند؛ وي در نيمه شعبان 255ق متولد شده و باقي خواهد بود تا عيسي بن مريم عليهما السلام بدو بپيوندد».
ابن عربي در نگاهي كوتاه
محمد بن علي بن محمد بن احمد بن عبدالله حاتم الطايي، معروف به محييالدين، مكنّا به ابنعربي، ملقب به شيخ اكبر (638 -560 ق) است. اين عارف عجيب در طول عمرِ خود، از آغاز نوجواني تا دوران پيري و پايان زندگاني، با همتي بسيار عالي، نشاطي حيرتانگيز، پشتكاري شگفتآور و با شور و شوقي وافر، به فراگيري علوم و تحصيل معارف زمان خويش پرداخت. ابنعربي از پركارترين نويسندگان است و هيچ نويسندهاي در جهان اسلام، از قبيل كِندي، ابنسينا و غزالي در كثرت تأليف و تصنيف با وي برابري نميكند. موضوع اصلي رسالات او عرفان و حالات و واردات و تجارب قلبي او است؛ ولي در عين حال، تمام علوم ديني اعم از حديث، تفسير، سيره، فقه و نيز علومي از قبيل كيميا و جفر و نجوم و حساب جمل و همچنين شعر را دربرميگيرد. او با خلق آثاري ارزشمند، بنياد يك نظام فكري را بر اساس تجارب عرفاني استوار ساخت كه هنوز هم محور بينشهاي عرفاني در جهان اسلام است.[1] تاكنون بيش از 500 اثر از وي شناسايي شده است.
علامه حسنزاده آملي در موارد بسياري از تأليفات ارزنده خود، درباره آثار و افكار ابنعربي سخن به ميان آورده و از جمله مينويسد:
علماي اسلام در معرفةالنفس و تهذيب و تزكية آن، كتابها نوشتهاند؛ ولي مهمترين آنها فصوص و فتوحات شيخِ اكبر، محييالدين است.[2]
وي همچنين در جاي ديگر نوشته است:
در حقيقت، صحف عرفاني بهخصوص فصوص و فتوحات شيخ عربي و ديگر كتب و رسائل وي، تفسير انفسي و بيان مقامات عروجي و اسرار و بطون آيات و روايات ميباشد.[3]
پروفسور هانري كُربن معتقد است:
فهرست اسامي نسخ آثار ابنعربي كه اخيراً به دست عثمان يحيي تدوين شده، حاكي از بسطِ شگرفِ مجموعه آثاري است كه درك كامل آن، محتاج به وقف يك عمر ميباشد. ناگفته نماند كه محققان اروپايي كه در جستوجوي عقايد عاليه اسلامي بودهاند... با خواندن آثار باعظمت ابنعربي، خود را در سرزمين آشنا احساس ميكنند.[4]
اظهار نظرهاي متضاد درباره ابن عربي
شخصيت كثيرالابعاد ابن عربي و افكار عميق وي، در طول قرنهاي متمادي، بسياري از رجال علم و دين را به سوي خود كشاند و آنها را به مطالعه آثار و بررسي و نقّادي افكارش واداشت. شهيد محراب، آيتاللّه قاضي در اين زمينه مينويسد:
علماي شيعه و سنّي را در حق وي سه قول است: جمعي او را تكفير كردهاند؛ مانند علامه تفتازاني و عدهاي وي را از اكابر اوليا دانستهاند، بلكه او را از جمله عرفاي كاملين و اعاظم مجتهدين بهشمار آوردهاند و جمعي ديگر به ولايت او قائل شده؛ ولي مطالعه كتب او را حرام دانستهاند. دميري در حياة الحيوان از عزّالدين عبدالسلام نقل كرده كه محييالدين را از دروغگويان شمرده است. از اكابر علماي شيعه، صدرالمتألهين قدسره در اسفار به كلمات و سخنان او بسيار اعتنا كرده است. محييالدين، درباره حضرت وليعصر امام زمان ارواحنا فداه كلمات ارزندهاي دارد.[5]
محدث بزرگوار شيخ عباس قمي نيز در كتاب الكني و الالقاب همين تقسيمبندي را با توضيح بيشتر بيان كرده است.[6] آيتاللّه جوادي آملي معتقد است:
داوريهاي گوناگون در پيرامون ابنعربي از زمان شهرتش تاكنون، از صاحبان مذاهب و نحلهها فراوان است. هركسي از ظن خود با وي مهر و قهر دارد... بعضي او را در بالاترين درجه حفظ و عصمت ميستايند و برخي نيز او را در حد زندقه ميشناسند.[7]
علامه شهيد مطهري در اين باره نوشته است:
محييالدين يكي از اعاجيب روزگار است؛ انساني است شگفت و به همين دليل، اظهار عقيدههاي متضادي دربارهاش شده است؛ برخي او را ولي كامل و قطبالاقطاب ميخوانند و بعضي ديگر تا حد كفر تنزلش ميدهند.[8]
عقيده ابن عربي درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف
با مطالعه آثار ابنعربي عقيده او در باره حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف آشكار ميشود؛ چنانكه در باب 366 فتوحات مكيه كه باب مبسوطي است و در باره معرفت ياران و وزراي حضرت مهدي در آخرالزمان است، مينويسد:
خداوند را خليفهاي است زنده و موجود كه ظاهر ميشود و ظهورش در زماني اتفاق ميافتد كه دنيا پر از جور و ستم باشد. او دنيا را پر از عدل و قسط ميفرمايد و اگر از عمر دنيا مگر يك روز نماند، خداوند آن روز را طولاني ميگرداند تا آن خليفه ولايت كند. او از عترت رسول اللّه صل الله عليه و آله و سلم و جدش حسين بن علي بن ابي طالب است...
شيخ بهايي اين عالم بزرگ كه در آثار خويش ابنعربي را مدح و حمايت كرده و به تشيع وي نيز قائل شده است، در پايان شرح حديث 36 كتاب اربعين خود، برخي عبارات فتوحات مكيه را به صورت زير خلاصه كرده و نوشته است:
سخن شيخ عارف كامل، شيخ محيي الدين ابنعربي كه در كتاب فتوحات مكيه در اين مقام آورده است، بسيار نيكو مينمايد. وي در باب 366 كتاب مذكور نوشته است:
خداوند را خليفهاي است از عترت پيامبر و از فرزندان فاطمه عليها السلام كه ظاهر ميشود. همنام پيامبر است و جدش حسين بن علي عليه السلام است. مردم در مكه بين ركن و مقام بيعتش ميكنند؛ در خلق (به فتح خاء) شبيه پيامبر صل الله عليه و آله و سلم ولي در خلق (به ضم خاء) پايينتر از او است. خوشبختترين مردمان در زمان ظهور وي كوفيانند. پس از ظهور و حكومتش، پنج يا هفت يا نه سال زندگي ميكند. جزيه و خراج را از كفار ذمي برميدارد. مردمان را با شمشير به سوي خدا ميخواند و مذاهب گوناگون را از روي زمين برمياندازد و نميماند مگر دين خالص. دشمنانش، مقلدان اهل اجتهادند. هنگامي كه ميبينند او بر خلاف آنچه كه پيشوايان آنان گفتهاند، حكم ميكند، به اكراه به واسطه ترس از شمشيرش اطاعتش مينمايند. عامه مسلمانان بيش از خواصشان به وجود وي شاد ميگردند. عارفان اهل حقايق، وي را از راه كشف و شهود و به تعريف الهي ميشناسند و بيعتش مينمايند. مردمان خداشناس دعوتش را ميپذيرند و به يارياش ميشتابند و اگر شمشير به دستش نباشد، فقها به قتلش فتوا ميدهند؛ ليكن خداوند، وي را با شمشير و كرم آشكارا ميسازد؛ لذا ايشان به چشمداشت كرم و خوف از شمشيرش حكمش را قبول مينمايند؛ در حالي كه به آن ايمان ندارند و خلافش را در دل پنهان ميدارند و چون ميبينند كه بر خلاف حكم پيشوايان آنها حكم ميكند، وي را گمراه ميپندارند؛ زيرا آنان معتقدند كه اهل اجتهاد منقطع شده، زمان آن سپري گشته و در عالم، ديگر مجتهدي باقي نمانده و خداوند پس از پيشوايان ايشان، احدي را به وجود نميآورد كه وي را درجه اجتهاد باشد و اگر كسي ادعا كند كه خداوند وي را به احكام شرعي آشنا ساخته، نزد آنان ديوانه و فاسدالخيال مينمايد.[9]
تبيين نظر ابن عربي توسط عالمان سترگ
در تبيين نظرات ابن عربي، انديشمندان بزرگ اسلامي مطالب بسياري نگاشتهاند. نظر به رعايت اختصار، به گفتار برخي از آنان اكتفا ميكنيم:
علامه شهيد مطهري مينويسد:
محييالدين عربي، اندلسي است و اندلس جزء سرزمينهايي است كه اهالي آن نه تنها سني بودند، بلكه نسبت به شيعه عناد داشتند و بويي از ناصبيگري در آنها بود. علتش اين است كه اندلس را ابتدا امويها فتح كردند و بعد هم خلافت اموي تا سالهاي زيادي در آنجا حكومت ميكرد. امويها هم كه دشمن اهلبيت بودند. و لذا در ميان علماي اهل تسنن، علماي ناصبي، اندلسي هستند و شايد در اندلس شيعه نداشته باشيم و اگر داشته باشيم، خيلي كم است.
محيي الدين، اندلسي است؛ ولي روي آن ذوق عرفانياي كه دارد و معتقد است زمين، هيچگاه نميتواند خالي از ولي و حجت باشد، نظر شيعه را قبول كرده و اسم ائمه و حضرت زهرا عليهم السلام را ذكر ميكند، تا ميرسد به حضرت حجت و مدعي ميشود كه من در سال ششصد و چند، محمد بن حسن عسكري را در فلانجا ملاقات كردم. البته بعضي از حرفهايي كه زده ضد نظر شيعه است و اصلاً سني است؛ ولي در عين حال، چون ذوق عرفاني هميشه ايجاب ميكند كه زمين خالي از يك ولي به قول آنها (و به قول ائمه ما حجت) نباشد، اين مسأله را قبول كرده و حتي مدعي مشاهده هم هست و ميگويد: «من به حضور محمد بن حسن عسكري كه اكنون از عمرش سيصد و چند سال ميگذرد و مخفي است، رسيده و به زيارتش نائل شدهام.[10]
يادآوري ميشود سخنان آيتاللّه مطهري درباره ابنعربي بسيار زياد است.
علامه حسن زاده آملي مرقوم كرده است:
ابن عربي، در چند جاي فتوحات اظهار ميدارد كه به حضور امام قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف تشرف يافته است؛ از جمله در آخر باب بيست و چهارم آن گويد: «وللولاية المحمدية المخصوصة بهذا الشرع المنزل علي محمد ختم خاص هو المهدي، وقد ولد في زماننا و رأيته أيضاً و اجتمعت به و رأيت العلامة الختمية التي فيه فلاولي بعده الا و هو راجع إليه كما انه لانبي بعد محمد صلياللّه عليه و آله وسلم الا و هو راجع اليه، إنتهي ملخّصا».[11] و نيز از آن جمله در جواب سؤال سيزدهم باب هفتاد و سوم فتوحات گويد: «و اما ختم الولاية المحمدية فهو لرجل من العرب من اكرمها أصلاً و يداً و هو في زماننا اليوم موجود عرفت به في سنة خمس و تسعين و خمسمائة و رأيت العلامة التي قد أخفاها الحق فيه عن عيون عباده و كشفها لي بمدينة فاس حتي رأيت خاتم الولاية منه و هي خاتم النبوة المطلقة لايعلمها كثير من الناس و قد ابتلاه اللّه باهل الانكار عليه فيما يتحققبه منالحق في سرّه منالعلم به».[12]
استاد حسن زاده آملي در جاي ديگر مينويسد:
ابنعربي در كتاب الدرّالمكنون و السرّالمكتوم ميگويد: «اسرار قرآن، بعد از پيغمبر نزد اميرالمؤمنين بود» و بعد يكيك ائمه را ميشمارد تا حضرت بقيةاللّه عجل الله تعالي فرجه الشريف.[13]
آيت الله سيد احمد فهري در كتاب مراقد اهل شام در كلام مبسوطي مينويسد:
محييالدين در كلماتش مكرّر عقيده خود را درباره امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف با اشاره و يا صراحت اظهار داشته است؛ از جمله گويد: «وقتي امام مهدي خروج كند، دشمن آشكاري براي او نخواهد بود مگر (به اصطلاح) آخوندهاي درباري و وعاظ السلاطين؛ به جهت آنكه بساط رياستِ آنان برچيده ميشود و با عامه مردم امتيازي به جز اندكي علم به احكام نخواهند داشت.[14] و با وجود اين امام، اختلاف در احكام از جهان برداشته ميشود، و اگر قدرت شمشير نبود، فتوا به قتل او ميدادند؛ ولي چون خداوند او را با شمشير و كرم (زور و زر) ظاهر فرمايد، طمع و خوف، آنان را از اين كار باز ميدارد و اكنون زمان او فرا رسيده و دورانش سايه افكنده در قرن چهارم كه به سه قرن گذشته پيوسته است، قرن رسول اللّه كه قرن صحابه است. سپس قرن بعد از آن، و قرني كه پساز دوم ميآيد. سپس ميان اين دو قرن، مقطعهايي از زمان است و رويدادهايي رخ داده و هواهاي نفساني ظاهر شده و خونها ريخته و گرگها در شهرها، به افساد پرداختهاند؛ تا آنكه ستم فراگير شد و سيلش طغيان كرد و آفتاب عدالت غروب، و شبِ تاريكِ ظلم فرارسيد. شهيدان اين دوره بهترين شهدا هستند و امينانش با فضيلتترين امنا.
پس اين خليفه خروج كند؛ در حالي كه زمين از ظلم و ستم مملو شده است. او آن را پر از داد و عدالت كند و اگر از عمر دنيا به جز يك روز نماند، خداوند آن روز را آنقدر طولاني فرمايد تا اينكه اين خليفه رشته امور را به دست گيرد، او كه از خاندان پيغمبر و از اولاد فاطمه است و نامش نام رسول خدا، جدّش، حسين بن علي بن ابيطالب، در ميان ركن و مقام با او بيعت ميشود. او شبيه رسول خدا است در خَلقش (به فتحه خاء) - يعني در شمائل - و به منزله او است در خُلق (به ضمه خاء).
ابنعربي ميگويد: «اما قطب دايره امكان و غوث دوران، حضرت صاحب الزمان؛ همان كسي كه در هر عصري يكي بيش نباشد، او خليفه خدا در روي زمين است. پس او در هر زماني جز يك نفر نباشد، و او تنها كسي است كه حق با او است و حق تنها با او است، نه با ديگر مردم و هنگامي كه او قالب نورانياش را تهي كند (از دنيا رحلت فرمايد) حق فقط با يك نفر ديگر باشد، نه با دو نفر در يك زمان و اين خلوت الهي از آن اسراري است كه نبايد پخش و آشكار شود و همين مقدار هم كه ما گفتيم و نامي از آن برديم، فقط براي آگاهي دلهايي است كه از اين اسرار غافلند؛ بلكه از آنها بيخبرانند؛ زيرا كه نديدهام و نشنيدهام كسي پيش از من گفته باشد، با اينكه ميدانم خواص اهل اللّه به اين اسرار آگاهند[15] و بندهاي كه اين چنين باشد چشم خداي تعالي است در هر زمان.[16]
خداي متعال در دوران او جز به او نظر نكند.[17] او است حجاب برتر و ستر درخشانتر و قوام شكوهمندتر. خداي تعالي ظهورش را محجوب فرمايد؛ ليكن در حقيقت و واقع امر، او به خدمت مشغول است.[18] با اين همه قرب الهي كه مر او را است، به صورت عادي ديده ميشود (و مردم نميبينند كه حق با او است) همانگونه كه عوام مردم يكديگر را ميبينند و آنگاه كه بهصورت حقانيت تجلي كند، مردم حق را در او مشاهده خواهند كرد. رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم در باره اولياء اللّه فرمود: «آنها كساني هستند كه وقتي ديده ميشوند، خداي تعالي به ياد ميآيد».
من او را در اين تجلي ديدهام و بسياري از اهلاللّه را ديدم كه او را نميشناختند و انكارش داشتند و من از اين حالتشان در شگفت بودم (كه چگونه است ميبينند و نميشناسند) تا آنكه به من اعلام شد كه آنان گرچه از اهل اللّهاند چون اوامر خدا را به جا ميآورند؛ ولي جزءِ عالمان و دانشمندان نيستند و جزءِ مؤمنانند. من در سال 595 در شهر فاس با قطب زمان ملاقات داشتم كه خداي تعالي (از پيش) در رؤيا بر او مطلعم ساخته و مرا با او آشنا كرده بود.
روزي با او در باغچه ابنحيون در شهر فاس گردهمآيي داشتيم. وي ميان جمعيت بود و كسي متوجه او نبود. در آن مجلس فقط يك نفر غريب از اهل بجاية بود كه از دست، شَل بود، و در آن مجلس پيران طريقت و شيوخ برجسته اهل اللّه با ما بودند؛ از آن جمله ابوالعباس حصار و امثال او. اين جماعت همگي وقتي در مجلس ما حاضر ميشدند، با ما مراعات ادب ميكردند و مجلس را در اختيار ما ميگذاشتند، و در عملِ طريقت، كسي جز من در ميان آنان سخنگو نبود و اگر مطلبي در بين خودشان مذاكره ميشد، در آن باره به من مراجعه ميكردند. پس سخن از اقطاب به ميان آمد و آن قطب در ميان جماعت بود. من به آنان گفتم: برادرانِ من، من درباره قطبِ زمانِ شما مطلب عجيبي دارم.
من كه اين سخن گفتم، آن شخص كه خدايتعالي او را در خواب به من نشان داده بود كه او قطب وقت است و از پيش با من رابطه داشت و به ما محبت ميكرد، ملتفت من شد و گفت: «آنچه خدايتعالي تو را بر آن مطلع ساخته بگو؛ ولي نام كسي را كه در خواب براي تو مشخص شده مبر» و تبسمي كرد و گفت: الحمدللّه.
پس من شروع كردم به بازگو كردنِ آنچه را كه خدايتعالي مرا بر آن مطلع كرده بود درباره همين شخصيت؛ بدون آنكه نامش را ببرم و او را مشخص كنم و شنوندگان تعجب ميكردند. آن روز تا هنگام عصر مجلس خوشي در جمع برادران داشتيم و من اظهار آشنايي به آن شخصيت نكردم. وقتي مجلس پايان يافت، آن قطب نزد من آمد و گفت: «خدا جزاي خيرت دهد. چه خوب كردي كه نام شخصي را كه خدايتعالي آگاهت كرده بود نبردي» و گفت: «السلام عليك و رحمة اللّه». و اين سلام وداع شد. ديگر از او خبري ندارم و پس از آن جلسه تا الآن او را در شهر نديدهام[19]. [20]
استاد سيد جلالالدين آشتياني مينويسد:
رسالهاي در ولايت از شيخ اكبر ابنعربي به نام الوعاء المختوم علي السّر المكتوم است كه از بهترين آثار عرفاني در تمام دوران عرفان ميباشد و مؤلف عظيم آن، آن را در شؤون ختم ولايت مطلقه محمديه مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف و نحوه ظهور آن حضرت تأليف نموده است.[21]
علامه حسنزاده آملي پس از ذكر تشرف محييالدين به حضور حضرت بقيةاللّه مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف به نقل از فتوحات مكيه مينگارد:
به همين منوال و مضمون در چند جاي ديگر فتوحات مكيه مطالبي دارد، و رساله شقالجيب را به خصوص درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نوشته است.[22]
قابل توجه است كه سبك نگارش رساله شقالجيب، رمزگونه ميباشد؛ چنانكه ابنعربي در آغاز آن آورده است:
اين رساله از علومي است كه جز بر صاحبان آن علم، واجب است پوشيده بماند.[23]
ابنعربي در ادامه مطلب مذكور ميگويد:
خواستم آنچه را كه گاهي آشكار ميكنم و گاهي پنهان، در اين كتاب قرار دهم كه مرتبه نخست آن، اين است كه اين نسخه انسانيت مقام انبياست و مرتبت دوم آن، مقام امام مهدي، منسوب به دختر نبي اكرم است.[24]
او در پايان ميگويد:
ما در اين كتاب، به طور ضمني به مطالبي اشاره كردهايم و آنچه گفتيم، پرده از روي آنچه نگفتيم برميدارد.[25]
استاد آشتياني در مقدمه رسائل قيصري به نقل از ابنعربي ابراز كرده است:
وي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را خاتم ولايت خاصه محمدي دانسته وميگويد: «ان الولاية الخاصة المحمدية تختم بالمهدي و لذا كان صلوات اللّه عليه من اشراط الساعة».[26]
ابنعربي در كتاب عنقاء مُغرِب في ختم الاولياء و شمس المَغرب در توصيف خصايص و شروط و كمالات خاتم الولاية، به نقل امتيازاتي ميپردازد كه آنها را جز در شخص قائم آل محمد صل الله عليه و آله و سلم و امام دوازدهم شيعيان نميتوان يافت. وي در آخر همان كتاب به تعيين صريح خاتم الاوليا پرداخته و ميگويد:
فَاِنّ الإمام المهدي المنسوب الي بيت النّبي؛ [27]
بدون ترديد، امام مهدي، به خاندان نبي اكرم منسوب است.
محييالدين كتابي دارد به نام الاسراء الي مقام الاسري كه اثري است كوتاه و با نثر مسجّع نوشته است. نكته مهمي كه در اين كتاب وجود دارد، اشارات و تصريحاتي است كه در باب مقام حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام و نيز شأن معنوي و جايگاه عظيم حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف بيان شده است.[28] از كساني كه بر اين كتاب شرح نوشتهاند، ميتوان از مريد وي، اسماعيل بن سودَكين و ستّالعجم بنت النفيس و زينالعابدين مَناوي، نام برد.[29] همچنين اخيراً اين كتاب با عنوان ما زبالاييم و بالا ميرويم به وسيله آقاي قاسم انصاري به فارسي ترجمه شده است. همين ترجمه نيز توسط آقاي علي باقري با عنوان «اسم اعظم» شرح گرديده است.
ديدگاه ابن عربي درباره ائمه اطهار عليهم السلام
استاد جوادي آملي به نقل از عبدالوهاب شعراني چنين نوشته است[30] :
عبارات محيي الدين درباب 366 فتوحات اين است: بدانيد كه خروج مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف حتمي است ... و وي از عترت رسول اللّه صل الله عليه و آله و سلم و از فرزندان فاطمه عليها السلام ميباشد. و جدّ او حسينبن علي عليه السلام، و پدر او امام حسن عسكري، فرزند امام علينقي (با نون)،فرزند امام محمدتقي (با تاء)، فرزند امام عليالرضا، فرزند امام موسيالكاظم، فرزند امام جعفرالصادق، فرزند امام محمدالباقر، فرزند امام زينالعابدين علي، فرزند امام حسين، فرزند امام عليبن ابيطالب عليهم السلام ميباشد.[31]
استاد حسيني قائممقامي كه يكي از محققان در زمينه عرفان است در اين باره مينويسد:
ابنعربي ميگويد: من خدمت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف رسيدهام و نسب آن حضرت را تا حضرت امير عليه السلام بيان ميكند. اين يعني چه؟ يعني تمام دوازده امام را هم قبول دارد.[32]
ابنعربي همچنين در جاي ديگر ميگويد:
مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف حكم نميكند، مگر به آنچه را كه فرشته از نزد خدا در قلب او القا ميكند؛ فرشتهاي كه خداوند بر او گمارده است، تا او را ياري كند. و اين، همان شرع واقعي محمدي است؛ به گونهاي كه اگر حضرت محمد صل الله عليه و آله و سلم زنده بود، درباره آن مسأله درست همانگونه كه امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف حكم ميكند، حكم ميكرد؛ بنابراين خداوند، مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را آگاه ميكند كه شريعت محمدي چنين است و با وجود نصوصيكه خداوند به او عنايت كرده، قياس بر او حرام است؛ به همين دليل رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم در توصيف مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف فرمود: «يقفو اَثَري لايخْطِيءُ...؛ وي از من پيروي مينمايد و هرگز خطا نميكند». پيامبر با اين كلام به ما فهماند كه از او بايد پيروي نمود؛ زيرا او تابع رسول خدا است و نيز به ما فهماند كه مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف معصوم است؛ چرا كه معناي معصوم در حكم، چيزي جز عدم خطا و اشتباه نيست.[33]
ابنعربي در آثارش به نقل رواياتي درباره امامان شيعه اهتمام ورزيده، و در مواردي هم به محبت و ولايتشان اعتراف كرده است؛ براي ايشان مقامي برابر با مقام انبيا قائل شده و به عصمت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف معتقد و معترف است.[34]
آيتاللّه معرفت دربارة عصمت آن حضرت ميگويد:
ابنعربي مطلبي دارد كه خيلي عجيب و ارزشمند است. ابنعربي ميگويد: «ما عصمت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را به روايات متواتره از پيغمبر اكرم صل الله عليه و آله و سلم اثبات ميكنيم؛ چون پيغمبر اكرم دربارهاش فرموده است كه خطا و سهو نميكند؛ ولي عصمت پيغمبر صل الله عليه و آله و سلم را با دليل عقلي ثابت ميكنيم.[35]
برخي اشعار ابن عربي درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف
ابنعربي در فتوحات مكيه ضمن مطالب بسياري درباره وقايع ظهور آن حضرت، پس از ذكر شمايل و فضايل حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و وصف اعوان و انصار وي و شرح شروع و پايان قيام آن حضرت، چنين ميسرايد:
اَلا انّ خـتـمَ الاولـيـاء شـهـيـدُ
و عـيـن امـام العالمين فَقِيدُ
هوالسيـّد المّهدي من آل احـمدٍ
هوالصّارمُ الهندي حين يبيدُ
هوالشّمس يجلو كلّ غـمّ و ظلمةٍ
هوالوابل الوسمي حين يجودُ[36]
به درستي كه خاتم اولياء، شاهد و ناظر است،
و شخص امام عالميان از ديدهها پنهان است.
وي آقا و سرور، مهدي آل احمد است،
او همان شمشير برندهاي است كه بدكاران و ظالمان را هلاك ميكند.
او همان خورشيدي است كه هر گونه غم و تاريكي (ظلم و جهل) را ميزدايد،
او همان نخستين باران (روحبخش) است كه به مردگان حيات ميبخشد.
علامه سيد محمد حسين حسيني تهراني، به نقل از محدث نيشابوري، در شرح احوال محييالدين ميگويد:
وي در علم حروف، يد طولايي داشت و از جمله استخراج او اين بود كه راجع به ظهور حضرت قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف سروده است:
اذا دارَ الـزَّمانُ عـلي حُـروفٍ
بـاسـم اللّهِ فالـْمَهدي قاما
و اذ دارَ الحروفُ عَقيبَ صَومٍ
فاقْرَؤا الْفاطِمي مِنِّي سَلاما[37]
علامه حسيني تهراني پس از ذكر شعر مذكور، بدون هيچ توضيحي درباره آن، چنين نوشته است:
البته بايد دانست كه كسي معناي اين شعر را نميتواند بفهمد، مگر آن كه از راسخين در علم باشد وگرنه رمز نبود و حلّش براي همه با شرايط خاصي ممكن بود.[38]
قابل توجه است كه عارف بزرگ، مرحوم حكيم آقا محمدرضا قمشهاي در رساله ذيل فص شيثي، در پاسخ برخي منتقدان، براي اثبات اينكه ابنعربي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را به عيسي عليه السلام برتري داده، چنين استدلال ميكند:
ابنعربي در شعر مذكور، مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را امام العالمين خوانده است. «العالمين» جمع مُحلّي به الف ولام است؛ لذا افاده عموم ميكند و عيسي عليه السلام و روح نيز از عالمين است و اگر «العالمين» به كسر لام خوانده شود، باز عيسي عليه السلام و روح داخل خواهند بود. خلاصه به هر دو قرائت و به هر دو معنا، اين بيت نص صريح بر امامت حضرت مهدي بر حضرت عيسي و روح است.[39]
حكيم قمشهاي در مسأله ولايت كليه مطلقه محمديه، از برخي كلمات شيخاكبر شاهد آوردهاست كه خاتم ولايت مطلقه محمديه، به اعتباري شخص مقدس عليبن ابيطالب عليه السلام و باب مدينه علم آن حضرت ميباشد و به اعتباري ديگر، مهدي موعود در آخرالزمان است.[40]
شايسته ذكر است، ابنعربي پس از ذكر ابيات مذكور و بحث و تحقيق در اين مقام، ميان ختم ولايت محمّديه و مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف فرق ميگذارد و مينويسد:
امّا ختم الولاية المحمدية فهو أعلمُ الخلق باللّه لايكون في زمانه و لا بعد زمانه اَعلم باللّه و بمواقع الحكم منه فهو و القرآن اخوان كما انّ المهدي و السّيف اخوان.[41]
اما ختم ولايت محمدي، او داناترين مردم به خداوند است در زمان وي و در زمانهاي بعد، در علم به خدا و جايگاه حكمش، كسي به مقام وي نميرسد. او و قرآن همچون دو برادرند؛ همانطور كه مهدي و شمشير اين گونه ميباشند.
ابنعربي در خصوص مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف كه از نسل علي عليه السلام است و نيز در پاسخ به سؤال سيزدهم از پرسشهاي محمد بن علي ترمذي (از اعلام قرن سوم)، مقام ختم ولايت محمدي را از آنِ مردي از عرب ميداند كه اكرم اين قوم است؛ چنانكه در باب هفتاد و سوم فتوحات مكيه مينگارد:
اما ختم ولايت محمدي، آن، براي مردي از عرب است كه به لحاظ اصل و نَسَب و به دست گرفتن اين ولايت، اكرم اين قوم است و امروز در زمان ما موجود است. در سال 595 وي را شناختم و نشانه (خاتم ولايت مطلقه) او را كه حق از ديدگان بندگانش پنهان نموده، در شهر فاس مشاهده كردم... و چنانكه خداوند، نبوت تشريعي را به محمد صل الله عليه و آله و سلم ختم كرد، ولايت مطلقه محمدي را به مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ختم نمود.[42]
نظر ابن عربي درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مانند نظر شيعه است
ذكر اين نكته نيز لازم است كه علماي اهلسنت درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف معتقدند ضرورت ندارد كه آن امام فعلاً حيات داشتهباشد، بلكه بهوقت خودش متولد خواهد شد... اما شيعه عقيدهاش اين است كه پيوسته بايستي حجت حق، بهطور حي و زنده در روي زمين باشد تا واسطه بركات و فيوضات الهي براي همه جهانيان باشد.[43]
شيخاكبر محييالدين ميگويد:
همانا مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف فرزند امام حسن عسكري عليه السلام است كه در نيمه شعبان سال 255ق متولد شد. او باقي خواهد بود، تا آنكه عيسي بن مريم عليهما السلام بدو بپيوندد.[44]
گفتني است بسياري از علماي بزرگ شيعه در آثار و تأليفات خويش، از محييالدين دربارة امام اميرالمؤمنين عليه السلام و حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مطالبي را استشهاد كردهاند؛ از آن جمله:
علامه اميني در كتاب الغدير تحت عنوان «احاديث نبوي در فضائل امام علي عليه السلام در منابع اهلسنت»، حديث «انا مدينة العلم و علي بابها» را نيز از كتاب الدّرالمكنون ابنعربي نقل كرده است.[45]
همچنين آيتاللّه العظمي نجفي مرعشي در كتاب ملحقات احقاق الحق به نقل از دو كتاب ابن عربي به نامهاي عنقاء المغرب و فتوحات مكيه، ديدگاه او را در باره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نقل كرده است.[46]
اينجا تأكيد ميكنيم بنابر آنچه گذشت، عقيده ابنعربي درباره امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف بر وفق باور شيعه است كه حاكي از عقيده او به مقام بسيار والا و معنوي آن امام هُمام است؛ براي نمونه او را معصوم دانسته و علمش را از طريق تنزيل الهي ميداند و تأكيد ميكند:
با اينكه حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف علم به قياس دارد؛ ولي هرگز بدان حكم نميكند؛ بلكه تنها به چيزي حكم ميكند كه فرشته از سوي خداوند به وي القا كرده است و آن، شرع حقيقي محمّدي است كه اگر حضرت رسول اكرم صل الله عليه و آله و سلم زنده ميبود، جز آن حكم نميفرمود.[47]
اينك برخي از عبارات باب 366 در فتوحات مكيه نقل ميشود:
فالامام يتعين عليه علمُ مايكون بطريق التّنزيل الالهي... فما يحكم المهدي الاّ بما يلقِي اليه المَلَكُ من عنداللّه الذي بعثه اللّه اليه ليسدّده و ذلك هو الشّرع الحقيقي المحمّدي الّذي لو كان محمّد صلياللّه عليه و سلّم حياً و رفعت اليه تلك النازلة لم يحكُم الا بما يحكم هذا الإمام فيعلّمه اللّه انّ ذلك هوالشّرع المحمدي فيحرم عليه القياس مع وجود النصوص الّتي مَنَحه اللّه اياها و لذلك قال رسولاللّه صلياللّه عليه و سلّم في صفة المهدي يقْفو اثري لايخطيء فَعَرفنا انّهُ مُتّبعٌ لامتبوع و انّه معصومٌ و لامعني للمعصوم في الحكم الاّ انّه لايخطيء فانّ حكْمَ الرّسولِ لاينْسب اليه خطاءٌ فانّه لاينْطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي كما انّه لايسوغ القياس في موضع يكون فيه الرّسولُ موجوداً.[48]
در پايان اين مقال، اشاره به اين نكته نيز مناسب است كه يكي از مصنفات منسوب به شيخاكبر محييالدين، رساله مناقب است كه در منابع بسياري از آن با عنوانهاي اثني عشريه، صلوات محيي الدين، دوازده امام و رسالة فيالصلاة عليالنبي و الائمة الاثني عشر و نيز اسامي ديگر، نام برده شده است. اين رساله كوچك كه در معرفي مقام نورانيت چهارده معصوم عليهم السلام ميباشد، به بيان حقيقت محمديه صل الله عليه و آله و سلم و صادر اول و ولايت كليه علويه عليه السلام پرداخته و منزلت ولي و مقام ولايت كليه مطلقه امامان معصوم عليهم السلام را تبيين كرده و منازل عاليه آلاللّه و اسرار معنوي و روحاني و معرفت امام به نورانيت را تا حدودي روشن ساخته است.
چون رساله مناقب ابن عربي، حاوي عبارات بلند عرفاني ميباشد، چندين شرح بر آن نگارش يافته است؛ از آن جمله شرح مناقب محيي الدين، اثر عالم شيعي، سيد محمد صالح موسوي خلخالي (م1306ق) و نيز جلوات رباني، اثر آيتالله محمد رضا رباني (م1381ش) را ميتوان نام برد.[49]
در بخش پاياني رساله مناقب درباره حضرت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ميگويد:
و علي سرّ السّرائر العلية و خفي الارواح القدسية معراج العقول موصل الاصول قطب رحي الوجود مركز دائرة الشهود كمال النّشاة و منشأ الكمال جمال الجميع و مجمع الجمال الوجود المعلوم و العلم الموجود السّائل نحوه الثابت في الابود المحاذي للمرآت المصطفوية المتحقق بالاسرار المرتضوية و المترشح بانوار الالهية و المربي بالاسرار الربوبية فياض الحقايق الوجودية قسّام الدّقايق الشّهودية الاسم الاعظم الالهي الحاوي للنشآت الغير المتناهي غوّاص يم الرّحمانية مسلك الآياء الرحيمية طور تجلي الالوهية نار شجرة النّاسوتية ناموس اللّه الاكبر غاية البشر اب الوقت مولي الزّمان الذي هو للخلق امان ناظم مناظم السّر و العلن ابيالقاسم م ح م د بن الحسن صلوات اللّه وسلامه عليهم اجمعين.
پی نوشتها:
[1]. دكتر يثربي، عرفان نظري، ص176.
[2]. دروس معرفت نفس، درس 127.
[3]. هزار ويك نكته، نكته 626، باتلخيص.
[4]. مقدمه هانري كربن، ترجمه دكتر نصر، شرح مقدمه قيصري بر فصوصالحكم، ص 16.
[5]. مهدي نراقي، انيس الموحدين، ص 170.
[6]. ر.ك: الكني والالقاب، ج3، ص 166.
[7]. آواي توحيد، ص 83 و84 .
[8]. آشنايي با علوم اسلامي (كلام، عرفان)، ص114.
[9]. شيخ بهايي، اربعين، ص 157؛ محييالدين ابنعربي، ص 484؛ نيز ر.ك: خاتونآبادي، ترجمه اربعين، ص 554-556؛ روح مجرّد، ص301.
[10]. مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، ج4، ص944.
[11]. فتوحات (طبع مصر)، ج1، ص240: براي ولايت محمديّه مخصوص به شرعي كه بر محمّد صل الله عليه و آله و سلم نازل شده خاتمي خاصاست. نام او «مهدي» است و تحقيقاً در زمان ما به دنيا آمده است. من نيز او را ديدهام و با وي همنشين شده و علامت خاتميت او را مشاهده كردهام؛ بنابراين بعد از آن جناب، كسي به عنوان ولي نيست، مگر آنكه به وي رجوع كند؛ همان طور كه بعد از محمّد صل الله عليه و آله و سلم كسي به عنوان نبي نيست، مگر آنكه به آن جناب رجوع نمايد.
[12]. عرفان و حكمت متعاليه، ص 43.
[13]. گفت وگو با علامه حسنزاده آملي، به اهتمام محمد بديعي، ص 202.
[14]. پيدا است كه روي سخن با كساني است كه احكام را از غير قرآن و عترت گرفتهاند (فهري).
[15]. اين جمله مؤيد قولي است كه مقامات عرفاني بالا بدون تمسّك به ذيل ولايت قابل وصول نيست وبزرگان عرفا اگر اظهار ولايت نكردند، نه از آن است كه معرفت به آن نداشتهاند، بلكه چون از اسرار بوده است مجاز در اظهارش نبودهاند. بهحكم وجوب تقيّه و لزوم حفظ اسرار از نااهل (فهري).
[16]. چنانكه درباره اميرالمؤمنين رسيده است: «السّلام علي عين اللّه النّاظره و يده الباسطه...» (فهري).
[17]. زيرا او واسطه فيض و رابطه بين حادث و قديم است «ارادة الرب في مقادير اموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم...»: از زيارت مأثوره، كامل الزيارات، ص199 (فهري).
[18]. موافق مضمون حديثي است كه فرمود: استفاده مردم از امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در حال غيبت، همچون استفاده موجودات زمين از آفتاب است؛ اگر چه زير ابر باشد، نورش را بر زمين ميافشاند و موجودات از آن بهرهمند ميشوند (فهري).
[19]. الغراب، محمود محمود، ترجمة حياة الشيخ الاكبر، ص65-64، به نقل از مراقد اهل شام.
[20]. مراقد اهل شام، ص90.
[21]. تفسير فاتحة الكتاب، مقدمه استاد آشتياني.
[22]. هزار و يك كلمه، ج1، ص88؛ نيز ر.ك: شرح فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية، ص 103.
[23]. محييالدين ابنعربي، حجاب هستي (چهار رساله)، رساله شقالجيب، ص127.
[24]. همان، ص161.
[25]. همان، ص171 و 170.
[26]. رسائل قيصري، ص 129.
[27]. هداية الامم يا شرح کبير فصوص الحکم، غلامحسين رضانژاد، ص25 مقدمه.
[28]. محييالدين ابن عربي، اسم اعظم، شرح الاسراء الي مقامالاسري، شارح: علي باقري، مقدمه؛ باكمي تصرف.
[29]. ر.ك: داوريهاي متضاد درباره محييالدين عربي، داوود الهامي، ص54؛ دانشنامه ايران و اسلام، ص711.
[30]. يواقيت و جواهر، ص 288.
[31]. آواي توحيد، ص 85.
[32]. تأملات فلسفي، ص 206.
[33]. فتوحات مكيه، ج6، ص62.
[34]. محمد بديعي، احياگر عرفان، ص255.
[35]. گفتمان مهدويت، ص41.
[36]. فتوحات مكيه، ج6، باب 366، ص51و52.
[37]. روضات الجنّات، ج2، ص195؛ ملاّ سيد صالح خلخالي، شرح مناقب محييالدين، ص26 و آيتاللّه صدر، المهدي، ص33.
[38]. روح مجرد، ص 487.
[39]. رساله ذيل فص شيثي، ص 8 .
[40]. رسائل قيصري (رساله التوحيد و النبوة و الولاية، تحقيق در مباحث ولايت كليه)، نقل از مقدمه سيد جلالالدين آشتياني، ص59.
[41]. فتوحات مكيه، ج6، ص54.
[42]. همان، ج2، ص75؛ نيز ر.ك: محييالدين ابنعربي، ص473 و 472؛ هداية الامم، ص24 مقدمه.
[43]. گفتمان مهدويت، سخنراني آيتاللّه معرفت، ص35 و سخنراني آيتاللّه اميني ص14.
[44]. همان، ص 40.
[45]. ر.ك: الغدير، ج 6، ص93 و محمد رضا افتخار زاده، خلاصه الغدير علامه اميني، ص 321.
[46]. ر.ك: ملحقات احقاق الحق، ج 19، ص 688 و689؛ نيز ر.ك: احياگر عرفان، ص252.
[47]. فتوحات مكيه، ج 6، ص 50-66.
[48]. همان، ج3، ص335.
[49]. ر.ك: احياگر عرفان، ص 328- 321.
منبع: فصلنامه علمي تخصصي انتظار موعود شماره 21
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}